از همه جا شکلک برا نی نی هامون

حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو

توی ده شلمرود    حسنی تک و تنها بود٬   حسنی نگو بلا بگو   تنبل تنبلا بگو    موی بلند٬ روی سیاه     ناخن دراز٬ واه واه واه!!! توی ده شلمرود    حسنی تک و تنها بود٬   حسنی نگو بلا بگو   تنبل تنبلا بگو    موی بلند٬ روی سیاه     ناخن دراز٬ واه واه واه!!! نه فلفلی٬ نه قلقلی٬          نه مرغ زرد کاکلی٬   هیچ کس باهاش رفیق نبود.                         تنها روی سه پایه   ...
13 بهمن 1391

خروس نگو یه ساعت

زمستون و تابستون صبح سحر خروسخون پر می زد از تو لونه رو پشت بوم خونه قوقولی قوقو بیدار شین مشغول کار و بار شی گاوه می گفت : "ما" باز که تویی وا! ن زمستون و تابستون صبح سحر خروسخون پر می زد از تو لونه رو پشت بوم خونه قوقولی قوقو بیدار شین مشغول کار و بار شین گاوه می گفت : "ما" باز که تویی وا! بزیه می گفت: "بع" بذار بخوابیم، نع! سگه می گفت: "عو عو" مردم آزار هو هو! مرغه می گفت: قدقدقدا شلوغ نکن تو رو به خدا! الاغه می گفت: "عرُ عرُ عر"، امان از این بوق سحر! اما بازم خروسه می گفت: قوقولی قوقو صبح داره میاد به همه بگو. بالاخره ی...
13 بهمن 1391

خواب عجیب

یه شب که من خوابیدم خواب عجیبی دیدم خواب می دیدم یه مورچم یه شب که من خوابیدم خواب عجیبی دیدم خواب می دیدم یه مورچم یه مورچه ی سیاهم کوچولو و ریزه میزه یه خرده قدکوتاهم خواب می دیدم بار می برم دونه  به انبار می برم همراه چندتا مورچه رد شدم از یه کوچه اون کوچه خیلی تنگ بود میون راه، یه  سنگ بود به دنبال مورچه ها از سنگه رفتم بالا رو سنگه می دویدم جلوی پامو ندیدم خوردم زمین و پرت شدم از خواب ناز بیدار شدم از روی تختم افتادم میون اتاق ولو شدم دیدم که مورچه  نیستم میون کوچه نیستم ...
13 بهمن 1391

آواز خروس

آواز خروس   وقتی خروس نازم قوقولی قوقو رو سر داد از یه روز خوبِ خوب آواز خروس   وقتی خروس نازم قوقولی قوقو رو سر داد از یه روز خوبِ خوب بازم  به من خبر داد   گفت عزیزم بیدار شو صبح شده باز دوباره هوا چه  روشن شده خورشیدخانوم بیداره   پاشو چشاتو واکن دنیا خیلی قشنگه خورشیدخانوم طلایی، آسمون آبی رنگه   زودباش با یاد خدا از خواب ناز بیدار شو وقتی صبحونه خوردی مشغول کار و بار شو ...
13 بهمن 1391

چشم چشم دو ابرو

اين شعر رو وقتي كوچيك بودم خيلي دوست داشتم چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن يك گردو حالا بذار دوتاگوش مو اين شعر رو وقتي كوچيك بودم خيلي دوست داشتم چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن يك گردو حالا بذار دوتاگوش موهاش نشه فراموش چوب چوب يگ گردن اينم يك گردي تن دست دست دوتا پا انگشتا جوراب پا ببين چقدر قشنگه حيف كه بدون رنگه ...
13 بهمن 1391

دست دست چشم چشم

  چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو  پس چرا نیستی   چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو  پس چرا نیستی پیشم دارم دیوونه میشم گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو  یادم تورو فراموش چوب چوب یه گردن  جایی نری تو بی من دق می کنم میمیرم اگه دور بشی از من دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیجا من من یه عاشق همون مجنون سابق   ...
13 بهمن 1391

شب شد لالا کن

عروسک خوشگل بشین کنار دل من شب شد لالا کن شب شد لالا کن پسر ناز و خوب عروسک خوشگل بشین کنار دل من شب شد لالا کن شب شد لالا کن پسر ناز و خوب من نازنین محبوب من شب شد لالا کن شب شد لالا کن عروسک خوشگل بشین کنار دل من شب شد لالا کن شب شد لالا کن پسر ناز و خوب من نازنین محبوب من شب شد لالا کن شب شد لالا کن سر شبی عروسک من تو دل مامان و بابا خودش رو جا می کنه می ره لالا می کنه سر شبی عروسک من تو دل مامان و بابا خودش رو جا می کنه می ره لالا می کنه نه دیگه گریه می کنه نه دیگه دعوا می کنه نه مثل بچه های بد داد و غوغا می کنه ...
12 بهمن 1391

کفش

نی نی كوچولو كفشای سوت سوتی داره نی نی كوچولو كفشای سوت سوتی داره یه توپ ماهوتی داره بازی فوتبال می كنه، شوت می زنه كفشاش براش سوت می زنه شاعر : مهری ماهوتی ...
12 بهمن 1391

آی مژده مژده مژده

آی مژده مژده مژده عید و وقت شادی ست اخم هات رو باز کن ازهم وقت غم و غصه نیست آیینه بگیر تو دستات نگاه بکن به چشمات بگو به خودت مبارک آی مژده مژده مژده عید و وقت شادی ست اخم هات رو باز کن ازهم وقت غم و غصه نیست آیینه بگیر تو دستات نگاه بکن به چشمات بگو به خودت مبارک تا که بخنده لبهات روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم با هر کی قهری امروز زود بکن آشتی آشتی بهش بگو که از اون کینه به دل نداشتی روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم یادت نره که امروز یک روز خیلی خوبه شاید که مهمون بیاد در خونت رو بکوبه مهمون حبیب خداست پس قدمش مبارک برو به...
12 بهمن 1391

توپ نی نی

  نی نی کو چولو یه توپ داشت به رنگ قرمز وزرد یه روز که رفت تو کوچه  اونو تو بازی گم کرد فکر می کنه که   نی نی کو چولو یه توپ داشت به رنگ قرمز وزرد یه روز که رفت تو کوچه  اونو تو بازی گم کرد فکر می کنه که توپش پیدا نمی شه دیگه نی نی توی خیالش ساخته هزا ر تا قصه هی با خودش تو خونه حرف میزنه با قصه  از دست من فرار کرد چون بچه ای بدم من  از بس که توی بازی لگد به اون زدم من  ای توپ نازنینم برگرد بیا به خونه  فقط قلت می دم من خدا خودش می دونه ...
12 بهمن 1391